در سه چیز بکوش 1-طهارت 2-مراقبت3-حضورتا به عشرت برسی.وامروز را مغتنم بدار واما معلوم شد که انسان به سبب اشتغالاتش و در آنچه فرو رفته در زیان است و بایست کسب ایمان کند که همان حلواحلوا کردن است و بایست در تئوری بکوشد .وامابعد بایست حلوا را بخورد که دانایی دیگر است و دارایی دیگر. و این خوردن را توصیه کند وصبر جمیل داشته باشد .لذا با حلوا حلوا کردن حلوا را نمی خوری در عمل جان نیازمند تخلیه است و بایست در طهارت و مراقبت و حضور بکوشد.اینجا به دو گروه می رسیم یک عده که معتدل وصاف اند ومزاج درست کار میکند و نیازی به این کوشش ندارند .ولذاوقتی به پای سخن که میرسیم سخن ها و راهنمایی های گوناگونی می شنویم یکی می گوید بکوش یکی می گوید با کوشیدن نیست.این بسته به حال ما دارد که کجاست ،پشت در یا داخل ؟
اگر در حرمان به سر می بریم بایست دانست که نیازمند برنامه بلند مدت سلوک هستیم .اگر آنقدر به مبدا خود اعتماد داری که بدون سلوک می رسی نمی خواهد کاری کنی .ویا اگر چنان نفس سلیمی داری که می نوشی نوش جان .
برنامه بلند مدت سلوک می گوید که بایست در طهارت بکوشی وحضور داشته باشی
حافظ نهاد نیک تو کامت برآورد جانها فدای مردم نیکو نهاد باد
توصیه به ملایمت است .
در کنار طهارت مراقبت است وتو که با دل حرکت میکنی در خطری.
کسی که بدون دلیل باور می کند و بدون دلیل رد می کند احمق است.لذا سعی کن نباشی .
طهارت در قوای گوناگون صورت می گیرد در فکر ،عقل ،روح و سر و... طهارت عقل آن است که خود را مقید به نتایج خود نکنی و طهارت قلب در هم واحد آن است و...ودر مراتب بالای طهارت از خودت پاک می شوی که الهی همه از گناه توبه می کنند حسن را از خودش توبه ده .
شراب بی خودی در کش زمانی مگر از دست خویش یابی امانی
تو در طهارت کوش و فکر فردا وپس فردا را نکن.
در بعد عملی کار وحلوا خوردن نیازمند طهارتیم و اینجاست که می توان جای پای موت را دید .که با پرستش نفس هست قرب دوست ناممکن.
لذا از نفس که بگذری دیگر اختلافی نیست.
موت به معنی توجه به خود است وبرداشتن توجه از غیر خود.موت به معنی تسلیم شدن است که مرده را هرکجاکه ببرند می رود.و از خود اراده ای ندارد اما مرده تن اش مرده وجان اش تسلیم شده است وزنده است.و خاک چون وچرا برسر نمی کندودر موت من حیات من است.
مردن عاشق نمی میراندش در چراغی تازه می گیراندش
واین موت از منزلهای اول یقین است.تا به جایی برسد که خورشید راببیند .یقین اصلی همان است که از دود به آتش برسی
وقتی احکام مراتب وجودی در یک مقاله جمع می شود ممکن است خواننده را به غلط اندازد لذا حکم در راه یکی نیست .که فرض یکی بودن حکم اشتباه است کسی که داخل است با پشت در تا با فاصله از در دارای احکام خاصی هستند. وبایست تصور این را داشته باشی که که در دار وجود یکی بیش نیست و او تورا میبیند وباقی تجلیات اوهستند وخویشتن را بدو بسپار که بهتر از او نمی یابی.که لااله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین.